فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه اى از آنان را زبون مى داشت پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را [براى بهره كشى] زنده بر جاى مى گذاشت كه وى از فسادكاران بود (۴)
و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى گردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مى دهيم (۷)
و دل مادر موسى [از هر چيز جز از فكر فرزند] تهى گشت اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان باشد چيزى نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند (۱۰)
و از پيش شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم پس [خواهرش آمد و] گفت آيا شما را بر خانواده اى راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند (۱۲)
و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه كننده [و] آشكار است (۱۵)
صبحگاهان در شهر بيمناك و در انتظار [حادثه اى] بود ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست موسى به او گفت به راستى كه تو آشكارا گمراهى (۱۸)
و چون خواست به سوى آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد گفت اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى چنانكه ديروز شخصى را كشتى تو مى خواهى در اين سرزمين فقط زورگو باشى و نمى خواهى از اصلاحگران باشى (۱۹)
و از دورافتاده ترين [نقطه] شهر مردى دوان دوان آمد [و] گفت اى موسى سران قوم در باره تو مشورت مى كنند تا تو را بكشند پس [از شهر] خارج شو من جدا از خيرخواهان توام (۲۰)
و چون به آب مدين رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مى دادند و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور میکردند [موسى] گفت منظورتان [از اين كار] چيست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمى دهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پيرى سالخورده است (۲۳)
پس يكى از آن دو زن در حالى كه به آزرم گام بر مى داشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مىطلبد تا تو را به پاداش آبدادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد [وى] گفت مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى (۲۵)
[شعيب] گفت من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى كنى] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت (۲۷)
و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم شايد خبرى از آن يا شعله اى آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد (۲۹)
دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بى گزند بيرون بيايد و [براى رهايى ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان اين دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار تو است [كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى] زيرا آنان همواره قومى نافرمانند (۳۲)
فرمود به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هر دو تسلطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافت شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود (۳۵)
و موسى گفت پروردگارم به [حال] كسى كه از جانب او رهنمودى آورده و [نيز] كسى كه فرجام [نيكوى] آن سرا براى اوست داناتر است در حقيقت ظالمان رستگار نمى شوند (۳۷)
و فرعون گفت اى بزرگان قوم من جز خويشتن براى شما خدايى نمى شناسم پس اى هامان برايم بر گل آتش بيفروز و برجى [بلند] براى من بساز شايد به [حال] خداى موسى اطلاع يابم و من جدا او را از دروغگويان مى پندارم (۳۸)
و به راستى پس از آنكه نسلهاى نخستين را هلاك كرديم به موسى كتاب داديم كه [دربردارنده] روشنگرى ها و رهنمود و رحمتى براى مردم بود اميد كه آنان پند گيرند (۴۳)
ليكن ما نسلهايى پديد آورديم و عمرشان طولانى شد و تو در ميان ساكنان [شهر] م دين مقيم نبودى تا آيات ما را بر ايشان بخوانى ليكن ما بوديم كه فرستنده [پيامبران] بوديم (۴۵)
و آندم كه [موسى را] ندا درداديم تو در جانب طور نبودى ولى [اين اطلاع تو] رحمتى است از پروردگار تو تا قومى را كه هيچ هشداردهنده اى پيش از تو برايشان نيامده است بيم دهى باشد كه آنان پندپذيرند (۴۶)
و اگر نبود كه وقتى به [سزاى] پيشفرست دستهايشان مصيبتى به ايشان برسد بگويند پروردگارا چرا فرستاده اى به سوى ما نفرستادى تا از احكام تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم [قطعا در كيفر آنان شتاب میکرديم] (۴۷)
پس چون حق از جانب ما برايشان آمد گفتند چرا نظير آنچه به موسى داده شد به او داده نشده است آيا به آنچه قبلا به موسى داده شد كفر نورزيدند گفتند دو ساحر با هم ساخته اند و گفتند ما همه را منكريم (۴۸)
پس اگر تو را اجابت نكردند بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى كنند و كيست گمراه تر از آنكه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند بى ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى كند (۵۰)
و گفتند اگر با تو از [نور] هدايت پيروى كنيم از سرزمين خود ربوده خواهيم شد آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم كه محصولات هر چيزى كه رزقى از جانب ماست به سوى آن سرازير مى شود ولى بيشترشان نمى دانند (۵۷)
و چه بسيار شهرها كه هلاكش كرديم [زيرا] زندگى خوش آنها را سرمست كرده بود اين ست سراهايشان كه پس از آنان جز براى عده كمى مورد سكونت قرار نگرفته و ماييم كه وارث آنان بوديم (۵۸)
و پروردگار تو [هرگز] ويرانگر شهرها نبوده است تا [پيشتر] در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند و ما شهرها را تا مردمشان ستمگر نباشند ويران كننده نبوده ايم (۵۹)
آيا كسى كه وعده نيكو به او داده ايم و او به آن خواهد رسيد مانند كسى است كه از كالاى زندگى دنيا بهره مندش گردانيده ايم [ولى] او روز قيامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش] است (۶۱)
آنان كه حكم [عذاب] بر ايشان واجب آمده مى گويند پروردگارا اينانند كسانى كه گمراه كرديم گمراهشان كرديم همچنانكه خود گمراه شديم [از آنان] به سوى تو بيزارى مى جوييم ما را نمى پرستيدند [بلكه پندار خود را دنبال میکردند] (۶۳)
و [به آنان] گفته مى شود شريكان خود را فرا خوانيد [پس آنها را مى خوانند] ولى پاسخشان نمى دهند و عذاب را مى بينند [و آرزو مى كنند كه] اى كاش هدايت يافته بودند (۶۴)
بگو هان چه مى پنداريد اگر خدا تا روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براى شما شبى مى آورد كه در آن آرام گيريد آيا نمى بينيد (۷۲)
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى آمد آنگاه كه قوم وى بدو گفتند شادى مكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمى دارد (۷۶)
و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى دارد (۷۷)
[قارون] گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مال اندوزتر بودند و[لى اين گونه] مجرمان را [نيازى] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست (۷۸)
پس [قارون] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده مى شد واقعا او بهره بزرگى [از ثروت] دارد (۷۹)
و همان كسانى كه ديروز آرزو داشتند به جاى او باشند صبح مى گفتند واى مثل اينكه خدا روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا تنگ مى گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را [هم] به زمين فرو برده بود واى گويى كه كافران رستگار نمى گردند (۸۲)
هر كس نيكى به ميان آورد براى او [پاداشى] بهتر از آن خواهد بود و هر كس بدى به ميان آورد كسانى كه كارهاى بد كرده اند جز سزاى آنچه كرده اند نخواهند يافت (۸۴)
در حقيقت همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد يقينا تو را به سوى وعده گاه بازمى گرداند بگو پروردگارم بهتر مى داند چه كس هدايت آورده و چه كس در گمراهى آشكارى است (۸۵)